فرشته ی کوچولو منو ببخش

سلام

کوچولوی نا دیده ی من

امروز خواستم ازت عذرخواهی کنم

ببخش که مامانت کارش سخته و از ساعت 6 صبح تا 4 بعد از ظهر باید درگیر باشه و برای رسیدن به محیط کارش باید یه جاده پر فراز و نشیب رو طی کنه.

بعدشم شاید بره خونه شایدم بره کلاس تا 8 شب

ببخش که یه عالمه استرس دارم... استرسای الکی و راستکی!

ببخش که مامانت غصه ی همه چی رو میخوره و نمیتونه در برابر خیلی مشکلات ریلکس باشه و هیچکاری نکنه وقتی هم که دید کاری ازش برنمیاد گریه کنه و باعث بشه تو غصه بخوری...

خواستم بهت بگم از همین حالا که کوچولویی منو ببخشی

شاید مجبور باشی خیلی روزا رو بدون من بگذرونی

امیدوارم یه دختر مستقل و سخت کوش بار بیای تا بتونی توی این اجتماع گلیمتو از آب بکشی بیرون

مامانی

منم خیلی روزا دوس داشتم مامانم کنارم باشه و با هم خاله بازی کنیم! بعضی از جمعه ها که مامان گیتی تعطیل بود و وقت داشت باهم خاله بازی میکردیم و هنوز شیرینی اون روزا توی ذهنمه

اما خوب خیلی وقتا انسان تابع شرایطه...

من یاد گرفتم تنهایی خاله بازی کنم

دوستای خیالی داشته باشم

ولی توی بازیام همیشه یه مامان خونه دار بودم

اما امان از زندگی آدم بزرگا که تمام برنامه های یه بچه رو به هم میریزه

من بزرگ شدم و آرزوهام عوض شد و شدم یه خانم که مثل یه مرد کار میکنه درس میخونه و برای زندگیش زحمت میکشه

الان مامانم رو درک میکنم... اون وقتا آرزوم در کنار مامانم بودن بود و خیلی از توجیهات مامانی رو قبول نمیکردم

والان  در فکرم که چطور تو کوچولو رو توجیه کنم؟!

فقط امیدوارم بتونم یه مادر خوب باشم

دارم این مدت به کیفیت مادر بودن فکر میکنم نه به کمیتش!!!

تو که به خدا نزدیکتری برام دعا کن..