فرشته زمینی ما

از هر دری...

1393/2/16 12:01
نویسنده : مامانی
138 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام فرشته من

دیروز خاله من واسه تو اولین سوغاتی رو آورد

یه سرهمی پاییزی آبی رنگ

خوشکل بود دستشون درد نکنه این سوغاتی رو واست توی حرم حضرت محمد (ص) دورش دادن و تبرکه. امیدوارم به خوشی بپوشیش گلم.

خواستم امروز از غذاها و میوه هایی که دوست دارم توی این دوران بخورم بنویسم...

اولای بارداریم از بوی هر نوع غذایی که توی خونه میپیچید متنفر بودم. واسه همین مامان گیتی اکثرا واسمون نهار میپخت.

بعضی روزا هم که بابایی زودتراز من میرسید خونه زحمت نهار رو میکشید البته من به شدت طرفدار غذاهای سرد بودم مثل ماست و خیار، بنه و.. دوغ محلی و یه غذای گرم و تیز مثل پیتزا اسپایسی

کم کم تونستم غذاهای دیگه رو هم بخورم اما همچنان از بوی حاصل از پخته شدن غذا بدم میامد

یکی دو ماه اول عاشق ترشیجات بودم : قره قروت، لواشک ترش و خلاصه هر چیز ترشی

بعدش از شیرینی های تر مخصوصا ناپلئونی خوشم آمد و همینطور مربایی

الان هم که نزدیکه 5 ماهت تموم بشه از اکثر غذاها خوشم میاد جز: کباب کوبیده و کله پاچه و مرغ

حدودا اسفند ماه بود که من به شدت هوس چاغاله و گوجه سبز کرده بودم... یعنی تمام مسیر راه اداره رو به این فکر میکردم که من دارم گوجه سبزا رو نمک میزنم و میخورم!!!!!!!

تا اینکه دوشنبه 1 اردیبهشت بابا ناقوس عزیزم منو به آرزوم رسوند و یه کاسه چاغاله تقدیمم کرد و منم حالا نخور کی بخور!!!

ولی خوب زود تموم شد دیگه!

توی هفته ای که گذشت هم بالاخره گوجه سبز به بازار آمد و مامان شکموی تو تا حالا 3 کیلو گوجه سبز بلعیده!

خوب البته اینا همش واسه تویه دیگه!!

الان فصل طالبی و گرمکه که من دوست دارم بخورمشون!

از هندونه زیاد خوشم نمیاد چون معدم میسوزه

سیب و پرتقالم که زیاد دوست ندارم مگر اینکه آب بگیرم بعد بخورم که چون سیب واست خیلی خوبه معمولا این کار رو میکنم

خوب اینم از خورد و خوراک بنده در این چند وقتی که گذشت!

دیروز کلی هماهنگی کردم که با مامان گیتی و یاسی و بابایی بریم مشهد که هم زیارتی کرده باشیم توی ماه رجب هم واسه تو یه مقدار از سیسمونیتو بخریم

اما هر کار کردیم برنامه ها هماهنگ نشد چون من باید شنبه یه درس نسبتا مشکل رو ارائه بدم  و یاسی هم نمیتونست این آخر سالی از قید مدرسش بزنه

این بود که تصمیم گرفتیم بعد از امتحانای من  یعنی از4 تیر به بعد یه سفر کوتاه بریم البته باز هم شرایط جسمی من ملاکه...

این چند وقته احساس درد در کمر و پاهام دارم

به خاطر دیسکم که عوارضش روز به روز به خاطر اضافه کردن وزنم بیشتر میشه

خلاصه شبا خوب نمیخوابم و اکثرا خسته ام

عزیزم نمیخوام ناراحتت کنم اما این چند وقته از بس درد میکشم همش میزنم زیر گریه با اینکه دوس ندارم بابایی و مامان گیتی ناراحت بشن اما صبرم خیلی کم شده...

کوچولوی نازم واسه من دعا کن که بتونم این دوران رو به خوبی سپری کنم و باعث رنجش تو و خانوادم نشم.

همیشه عزیزمی و عاشقتم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)